تجلی آیات قرآنی در شعر نظامی (2)
سؤال بعدی که به ذهن مُتبادر می شود اینست که آیا قبل از آفرینش آسمانها و زمین، شب و روزی وجود داشته که این آسمانها و زمین و ما بینهما در آن شش روز آفریده شده باشد؟!
نکته ی سوم آن که پیدایش مجموعه ی جهان در شش روز چیزی است بر خلاف علم، زیرا علم می گوید: میلیاردها سال طول کشیده تا زمین و آسمانها به وضع کنونی در آمده است!
در جواب گفته شده که کلمه ی «یَوم» به معنای روز معمولی نیست، بلکه گاه «یَوم» به معنای یک دوره است، خواه این دوره یک سال باشد یا صد سال یا یک میلیون سال و یا میلیاردها سال. مثلاً در قرآن، یوم القیامه، آمده است و منظور از آن، دوران بسیار طولانی می باشد.
در نهج البلاغه، امام علی علیه السّلام گفته است:
«الدهر یومان یومٌ لَکَ علیک» یعنی دنیا برای تو دو روز است، روزی که به سود تو و روزی به زیان تو.
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش آن هم کلیم با تو بگویم چسان گذشت
یک روز صرف بستن دل شد به این و آن روز دگر به کندنِ دل ز این و آن گذشت
خلاصه این که کلمه ی «یَوم» در زبان عربی به معنای روز فارسی می باشد ولی معادل آن «دوران» است، چنان که می گوییم مثلاً «روزی در کشور ما استبداد حکومت می کرد ...».
بنابراین مفهوم آیه ی «اَنَّ رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَ السَمواتِ وَ الاَرضَ فی سِتَّة ایّام ...» (سوره ی یونس/ 3) این است که خدا، آسمانها و زمین را در شش دوران، آفریده است و دورانهای شش گانه که در هفت مورد در قرآن مجید آمده است، محتملاً همان دورانهایی است که علم هم گفته است یعنی در واقع منظور از«یَوم» روز معمولی 24 ساعته نیست؛ زیرا آن زمان که آسمان و زمین وجود نداشت، نه کره ی زمین بود و نه حرکت بیست و چهار ساعته اش به دور خود، بلکه منظور از «یَوم» «دوران» است، خواه این دوران کوتاه باشد و خواه بسیار طولانی. (10)
نظامی در بیتِ:
پرورش آموز درون پروران روز برآرنده ی روزی خوران
(مخزن الاسرار، ص 3، س 2)
که در واقع خواسته است بگوید: خداست که به دوران پروران و به انسانهای عالم و عارف و اهل باطن، علم و حکمت می آموزد و هموست که روز را پدید می آورد تا برون پروران، روزی لازم را به دست آورند، به آیه ی:
«وَ جَعَلنَا النَهارَ مَعاشاً» (سوره ی نبأ/ 11) اشاره شده، یعنی روز را زمان زندگی و مکان زندگی قرار دادیم و ممکن است بگوییم روز را وسیله ی سببِ زندگیِ قرار دادیم. نظامی در این بیت به نِعَم الهی اشاره کرده و در این مورد به آیات:
«وَ جَعَلنَا اللَیلَ لِباساً. وَ جَعَلنَا النَهارَ مَعاشاً» (سوره ی نبأ/ 10 و 11) توجه داشته است.
در بیتِ:
کیست در این دیرگه دیر پای * کوُ لِمَنِ المُلک @ زند جز خدای
(مخزن الاسرار، ص 3، س 9)
اشارتی است به آیه ی: «... لَمِنَ المُلکُ اَلیَومَ لله الواحدِ القَهار.» @ (سوره ی مؤمن= غافر/ 16)
و همان طوری که قرآن خواسته است بگوید، به هر جا بنگری، آثار حاکمیّت او نمایان است و به هر چه نگاه کنی، نشانه های قاهریّتِ او، ظاهر است، نظامی هم در این بیت خواسته است بگوید: قدرت خدایی در همه جا احساس می شود، مالکیت او در سراسر عالم حاکم است، حاکمیت مطلق از آن خداست. او حاکم بر همه چیز است.
در بیت:
زُلفِ زمین در بَرِ عالَم فکند خالِ «عصی» بر رُخ آدم فکند
(مخزن الاسرار، ص 5، س 9)
که منظور از «زلف زمین» سایه ی زمین است که به شکل مخروطی تا فلک الافلاک می رسد و عالم را فرامی گیرد و خال به اعتبار سیاهی آن، ظلمت معصیت است و روی هم رفته اشارتی است به آیه ی «... و عَصی آدمُ ربَّه فَغَوی» @ (سوره ی طه/ 119)
معمولاً «عِصیان» را به معنای گناه می دانند ولی معنای دقیق آن، خارج شدنِ از اطاعت و فرمان است، خواه آن فرمان وجوبی باشد یا مستحبّی. بنابراین به کار رفتن کلمه ی «عَصی» به معنای ارتکاب گناه و انجام دادن حرام نیست، بلکه می تواند ترک یک کار مستحب و یا ارتکابِ امری گروهی را نیز در برگیرد.
از طرفی نیز باید بدانیم که عصیان و گناه جنبه ی مطلق دارد یعنی بدون استثناء برای همه، گناه است، هم چون دروغ گفتن، ظلم کردن، مال حرام خودن. و گاه هم عصیان و گناه، جنبه ی نِسبی دارد، بسیاری از ترک اولاها، گناه نسبی است، گناه نسبی آن است که از شخص بزرگی، عمل غیر حرامی سر بزند که با توجّه به مقام و موقعیتش شایسته ی او نباشد.
*در بعضی از نسخه ها: کیست در این دستگه دیربای.
@ لِمَن المُلک زدن: ادّعای قدرت کردن.
@ در آن روز فرمانروایی از آن کیست؟ از آن خدای یکتا.
@ نافرمانی کرد آدم پروردگارش را پس بی بهره شد.
و از آنجا که آدم بر اثر وسوسه ی شیطان مرتکب چنین ترک اولائی شد و خطای او جنبه ی استثنائی داشت، خدا هم او را برای همیشه دور نساخت بلکه همان طوری که در آیه ی بعد گفته شده «ثُمَّ أجِتباه رَبَّهُ فَتابَ عَلَیه وَ هَدَی» یعنی پس از آن ماجرا، پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرا شد و هدایتش کرد، زیرا نهیِ آدم از «شجره ی ممنوعه» یک نهی تحریمی نبود بلکه ترک اولی بود، یک نهی کراهیتی بود، یک نهی ارشادی بود. (11)
در بیتِ:
نَسخ کن این آیتِ ایّام را مَسح کن این صورت اَجرام را
(مخزن الاسرار، ص 8، س 7)
آیت ایّام، اشارتی است به آیه ی «فَجَعَلنَا اللَیلَ وَ النَّهارَ آیتینَ فَحَونا آیةَ اللَّیلِ و جَعَلنَا آیَةَ النَّهارِ مُبصِرَةً ...» (سوره ی الاسراء/ 12)
که شب و روز را دو نشانه قرار داده است و آیت شب را تاریک و آیت روز را روشن. آفرینش شب و روز و منافع و برکات آن دو، دلیلی بر توحید و شناخت خداست و همان طور که قرآن گفته است «مَحَونا ایَةَ الَّیلِ» نشانه ی شب محو می شود و نشانه ی روز که روشنی بخش است به جای آن قرار می گیرد.
نَسخ آیتِ ایّام: بر هم زدن سنّتی است که بر طبق آن شب و روز پدید می آیند.
مَسخ: تبدیل کردن صورتی است به صورت دیگر و گاه زشت تر.
در واقع نظامی گفته است: قیامت را پدید آر تا اَجرام فلکی صورت دیگر به خود گیرد و مَسخ گردد. میان مفسّران، بحث است که آیا منظور از «آیَةَ اللّیل» و «آیَة النَّهار» خود شب و روز است که هر کدام آیت و نشانه ی است از پروردگار و یا منظور از «آیَة اللّیل» قرص ماه و «آیَة النَّهار»قرص خورشید است. در صورت اوّل باید اضافه را بیانی دانست و در صورت دوم، اضافه را اختصاصی. (12)
در واقع، این بیت نظامی به در هم ریختن اساس عالم وجود به هنگام فرا رسیدن قیامت حکایت می کند و این صورت و این هیئتی که افلاک و ستارگان دارند به صورت دیگری، تبدیل خواهد شد.
نظامی در نَعت رسول اکرم (ص) گفته است:
خواجه ی مسّاح مسیحش غلام آنت بشیر اینت مبشّر به نام
(مخزن الاسرار، ص 12، س 6)
و در این بیت به مناسبت عروج آن حضرت به آسمان و معراج رفتنش و آسمانها پیمودنش، آن بزرگوار را خواجه ی مَسّاح نامیده است و «آنت بشیر» اشارتی است به آیه ی:
«اِنّا اَرسَلناکَ بالحقِّ بَشیراً و نذیراً *...» (سوره ی بقره/ 119)
که می خواهد بگوید دعوت باید با تشویق و «بیم» توأم باشد.
و منظور از «مبشّر» به معنای «مژده دهنده» در شعر نظامی، ظاهراً اشاراتی به عیسی (ع)، که در آیه ی: «وَ اِذ قالَ عیسی بنُ مَریمَ یا بنی اسرائیل اِنّی رَسُولُ اللهِ اِلَیکُم مُصدِّقا لِما بَینَ بَینَ یَدَیَّ مِنَ التوراة و مُبشِراً برَسوُلٍ یأتی مِن بَعدی آسمُهُ اَحمدُ... @» (سوره ی صف/ 6)
در این آیه، عیسی بشارت ظهور احمد را می دهد و می گوید: من بشارت دهنده به رسولی هستم که بعد از من می آید و نام او احمد است.
در آیه ی 156 سوره ی اعراف نیز می خوانیم که از صفات پیامبر گرامی اسلام، در انجیل ذکری به میان آمده است:
«الَّذینَ یتّبعونَ الرَسوُلَ النّبی الاُمّی الذی یَجِدوُنَه مکتوباً عِندهم فی آلتَّوراة و الانجیل»
خلاصه این که تعبیرات فراوانی در کتب پیشینیان وجود دارد که بر ظهور مبشّری، دلالت می کند.
نظامی در باب معراج پیامبر اکرم (ص) گفته است:
با قفس قالب از این دامگاه مرغ دلش رفته به آرامگاه
(مخزن الاسرار، ص 14، س 6)
که خواسته است بگوید معراج پیامبر جسمانی و روحانی بوده است، یعنی جسم و روح پیامبر با هم به آرامگاه و پیشگاه خدا رفت و «مرغ دل» کنایه از روح است و روی هم رفته، اشارتی است به آیه ی:
* ما تو را که سزاوار هستی، به رسالت فرستادیم، تا مژده دهی و بیم دهی.
@و عیسی بن مریم گفت: ای بی اسرائیل من پیامبر خدا هستم بر شما. طوراتی را که پیش از من بوده است تصدیق می کنم و به پیامبری که بعد ازمن می آید و نامش احمد است بشارتتان می دهد...
«سُبحانَ الَّذی اَسری بِعَبدِهِ لَیلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ اِلَی المَسجِدِ الاَقصی الَّذی بارَکنا حَولَهُ لِنُرَیَهُ مِن آیاتِنا...» (سوره ی الاِسراء/ 1)
که اگر خوب دقت کنیم به این نتیجه می رسیم که هدف از این سیر، مشاهده ی عظمت آیات الهی بوده تا روح پر عظمت پیامبر در پرتو مشاهده ی آن آیات بیّنات، عظمت بیشتری یابد و آمادگی بیشتری برای هدایت انسانها پیدا کند.
جمله ی «بارَکنا حَولَهُ» نیز به ما می فهماند که منظور، بیت المقدس است؛ زیرا مسجدالاقصی علاوه بر قداست، اَطرافِ آن نیز سرزمین مبارک و پر برکتی است و آنچه که برخی گفته اند که منظور از «مسجدالاقصی» معنای لغوی آن یعنی «مسجدالاَبد» می باشد، درست نیست. (13)
همان طوری که قرآن هدف از معراج را در آیه ی مورد بحث «لِنُریَهُ مِن آیاتِنا» دانسته است در آیه ی 18سوره ی «النجم» نیز همین مطلب را بیان کرده است:
«لَقَد رآی مِن آیاتِ رَبَّه الکُبری»
در واقع قرآن خواسته است بگوید: هدف معراج، رسیدن پیامبر به شهود باطنی از یک سو و دیدن عظمت آیات پروردگار از دیگر سو، بوده است.
آیه ی «ما زاغ البصر و ما طَغی» (سوره ی نجم/ 17) هم مویّد این سخن است که دیده ی قلب پیامبر در این شهود به غیر حق نیفتاد و چشم او منحرف نشد و تصوّرات باطل را در لباس حق ندید و چشم پیامبر از مقصد اصلی تجاوز نکرد و آنچه را دید، عین واقعیت بود و یک نوع شهود باطنی برای آن بزرگوار حاصل شد و نشانه های عظمت خداوندی را در آفاق و انفس مشاهده کرد. (14)
در بیتِ:
زان گل و آن نرگس کان باغ داشت نرگس او سرمه ی ما زاغ داشت
(مخزن الاسرار، ص 17، س 4)
هم که نظامی کلماتی را به صورت استعاره به کار برده و از جهتی در خور اهمیّت است، خواسته است بگوید که در میان آن همه گل و نرگس که باغ الوهیت داشت، تنها نرگس چشم پیامبر بود که به جانبی نگروید و از حد تجاوز نکرد و در مشاهده ی خود نه چپ داشت و نه از حدّ و مقصد تجاوز کرد و آنچه را دید عین واقعیت بود «ما زاغَ البَصَرُ وَ ما طَغی *» (سوره ی النجم/ 17)
* و چشم او هرگز منحرف نشد و طغیان نکرد. زاغ از مادّه ی «زیغ» است به معنای انحراف به چپ و راست.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}